راستش نمی دانم از کجا شروع کنم چون من مثل توتیا یا بقیه دوستان کارم نوشتن نیست.
دوست خوبم از من خواست وبلاگش را به علت نا توانی تعطیل اعلام کنم ولی من دلم میسوزد که اینجا تعطیل بشه چون تازه اینجا بعد از مدتی راه افتاده ولی خوب مشکل توتیا و در حال حاضر نا توانی بینایی او و اینکه پزشک معاجش اصلا خواندن وپای ا ینترنت بودن را برایش ممنوع کرده باعث شد که بهش قول بدهم به جای او بنویسم. اینروزها خیلی دلگیره. گذشته از مشکلات جسمی تازه اش و عادت به ویلچر نداشتنش امیدش را قطع کرده.
ولی من می دانم بازم می نویسد برای همین نمی خواهم به جای او بنویسم و در ضمن می خواهم قولی که دادم را به جا بیاورم.
توتیای عزیز زود خوب شو و برگرد
لیلا
خوب عزیز وقتی بر گشتی این اولین پست من بعد از دیدارمان هست
به توتیا بگو این وضعیتی که تو الان داری خیلی از بچه های دیگه هم دارن. پس امیدت رو از دست نده. اگه بخوای بازم خوب می شی و برمی گردی
سلام
خواب ها مثل یک برگه ی گزارش روزانه هستند. آنها نشان می دهند که در ماموریت طول زندگی خود چطور پیش می رود حتی اگر از آن خبیر نداشته باشید.