من و شکلات گم شده

بعد من خاطرات می مانند و تا ان زمان این من هستم و ام اس

من و شکلات گم شده

بعد من خاطرات می مانند و تا ان زمان این من هستم و ام اس

Super Star and Persian TV

خوب برنامه سوپر استار پرشین تی وی موکول شد به مرحله نهایی در دوبی در ماه مارس همزمان با نوروزو عجیب که دوست قدیمی من هم به مرحله نهایی رسید و من هنوز متحیرم

 براش خوشحالم

 و لی حس عجیبی که بر حسب تصادف کسی که میشناختی ان هم در زمان نوجوانی حالا رو صحنه سوپر استار دارد میشه

حس عجیبی است

پرشین تی وی

بهم تلفن زد و گفت تلویزین پرشین تی وی را باز کن ببین کی و می بینی

با خودم گفتم بابا ولم کن دم رفتنم هست و هزار تا کار حال تلویزین را ندارم ولی با بی میلی روشن کردم و اشکهایم جاری شد

عجب حکایتی

دو سال پیش عید شمال رو زمین نشسته بودیم و از خاطراتمان می گفتیم از 15 سال قبل که از المان امده بودم و ایران و بهم گفت من هم دارم می ایم المان من خنده ای کردم و باورش نکردم و ان روز تحصیلاتش المان تمام شده بود منم بازم گیج بودم و امروز در پرشین تی وی او برنامه دارد و من بیننده همان نو جوان سالها پیشم و حالا او گجا و من کجا همان اوازها ولی این دفعه نه در اتوبوس بلکه روی صحنه جلو دوربین و من نه در اتوبوس بلکه ببیننده ره دور او

یادداشتهای بلاگر

بر سر دو راهی

عجب اشی برای خودم پختم
که باید المان برگردم و ارامشم را از خودم گرفتم دلم می خواهد بی خیال درمان و این برنامه داروویی ازمایشی بشم و وسایلم را از المان جمع کنم و برگردم ایران برای همیشه عجب گیری افتادم
१५ روز دیگر باز فرودگاه باز دوری مثل کسی که مرض دارد

tutiaum 8:23 PM 0 comments

Jan 1، 2009

سفر

هواپیما که نشست و درها باز شد و نسیم لطیف بهاری روی پوست ادم می نشست مردم مهربانی که ویلچر مرا با لا پایین می کردند دلم می خواست بمانم به مامان گفتم ای کاشکی زمان متوقف می شد و یا می توانستم اینجا در مملکت خودم نزدیک خلیج فارس بمانم
هر چند جزیره کیش دائمی خسته ککنده می شه ولی این 3 روز انگاری غمهای من را با خود برده بود و حال مامان هم با اینکه دارو می خورد بهتر بود فکر نمی کردم جایی در مملکت من باشه که اینقدر با مهماننوازی بذون هیچ گله و شکایتی من را با ویلچرم بپذیرند اگر پول داشتم همان جا می ماندم وقی پاهام به شهر دود گرفته و مردم اخمو شهر خودم رسید انگاری از دروازه سرزمین آلیس به قلب حقیقت تلخ وارد شدم
و باز هم صدای سزفه های شبانه مامان و بی خوابی های خودم
سلام تهران شهر دود و ادمهای اخمو

سال نو میلادی مبارک سلام بر 2009

tutiaum 10:25 PM 5 comments

Dec 20، 2008

حالا چی عشق من

میگفتی اشکام برای تو نبود برای خودم بود
ساعت 2 شب در شهر و خانه خودم
زیر نور شمع
با اینکه برق نرفته چون مامان خوابه و نور چراغم بیدارش می کند در ضمن نمی خواهم کسی اشکهایم را ببیند
بلاگ من بعد از 4 سال پرید و پاک شد و هنوز برایم دردناکه چون نمی دانم چطورارشیوم را اینجا زنده کنم خوشبختانه در یک فولدر بعضی هاش را دارم
سال 2008 دارد پایان پیدا میکند و امسال من خیلی چیزها را از دست دادم
پاهایم تعطیلند درمانی نیافتم کارم و از دست دادم هنوز حقوق بی کاری نگرفتم
مملکت غربت جراحی و در اخر مادر بیمارم و نداشتن کنمک و اینکه عذاب می برم میبینم نمیتوانم حتی یک غذایی برایش بپزم
اصلن حالی برای نوشتن نیست
و باید بروم