-
ادرس جدید
شنبه 19 دی 1388 22:57
بعد یکسال امدم ادرس جدیدم را عنوان کنم من را اینجا بخوانید http://ttutia1969.blogspot.com تا بعد توتیا
-
نوید
چهارشنبه 21 مرداد 1388 21:22
نوید کجاییییییییییییییییییییییییی________________؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
-
۲۲
یکشنبه 14 تیر 1388 02:13
امد دنبالم که برویم رای بدهیم در شهر کوچک من در سفارت صبح زود پر بود از هیجان و امید با سختی مرا از پله ها بردند بالا که برسم به پای صندوق این اولین بار بود که می نوشتم و حالا که 20 روزی گذشته تنها نظاره گر هستم در غربت خودم و دعا می کنم نور الههی گشایش گر راه ایران راه من و تو باشد +را öه نغاره äر بودن در دوری و ظربت...
-
راهنمایی
دوشنبه 24 فروردین 1388 00:07
سلام راستش قرار نبود دیگر بنویسم ولی شدیدا دنبال دکتری مغز و اعصاب خوب در تهران می گردم دکتری که برای مریضش وقت بگذارد برای مریضش وقت بگذارد و دسترسی بهش امکان پذیر باشد گسی می تواند کمکم کند؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 فروردین 1388 01:31
تعطیل
-
۱۳۸۸ و سال نو
جمعه 30 اسفند 1387 00:32
پوشیدن لباس نو پوشیدن لباس نو در آیـین های نوروزی، رسمی همگانی است. تهیه لباس، برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغـول می دارد. در جامعه سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی - به ویژه برای کودکان - رسمی در حد الزام بود. خلعـت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیر...
-
چهرشنبه سوری
چهارشنبه 28 اسفند 1387 02:39
این اخرین پست امسال من است و نمی دانم با این حال مامان و حال نذار خودم عید خانه ما می اید یا نه چون امسال از 7 سین خبری نیست و نه مامان نه من حالمون خوش نبود که خرید برویم ولی چهارشنبه سوری را توی خانه با چند تا شمع بر قرار کردیم من که نمی توانستم راه بروم با ویلچر از رو شمعها رد شدم و مامان هم افتان و خیزان اگر...
-
زپلشک اید و زن زاید و مهمان ...............
دوشنبه 26 اسفند 1387 01:55
فقط می خواهم بگویم هنوز نفس می کشم روزی که باید بیمارستان می رفتم و شیمی درمانی می کردم همان دارو نوانترون مامان در بستر بیماری بود و نمی توانست با من بیاید بیمارستان هم زونا گرقته بود و هم مشگلات ریوی همه چیز خدایی گذشت ولی دمار از روزگارم در امد و هنوزم خوب نیستم مامان هم مشگل ریه که داشت حالا مشگل معده و روده هم...
-
کتاب دلخواه
شنبه 17 اسفند 1387 02:12
در بلاگ امید عزیز بازی اینترنتی را متوجه شدم که برایم جالب به نظر رسید از انجایی که حال خوشی ندارم و در گیر بیماری مامان هستم و خودم هم باید شیمی درمانی بشوم نمی توانم زیاد بنویسم ولی من دلم می خواهد کتابی را بخوانم که بعد مرگم از خاطرات و نظرات دیگران و عقایدشان درباره من باشد چرا که بعد مرگ کتاب دیگر نمیشه خواند و...
-
چه زیبا است
جمعه 2 اسفند 1387 22:23
چه زیباست رفتن و چه زیباست رها شدن و از اسارت در بستن مرگ زیباست و لحظه کندن دردناک شاید صحبت درباره ان اسان نباشد ولی زیبااست و خوشحال میشوم کلامم را بتوانید درک کنید چون دوستتان دارم
-
مرسی
دوشنبه 28 بهمن 1387 03:38
امدم از لیلا عزیز و فانی مهربان برای کمکهایشان تشکر کنم حال خوشی ندارم نه روحا نه جشما و برای همین بعدا می ایم و مفصل می نویسم فقط دل ادم از قضاوتهای نا حق می سوزد
-
بدون عنوان
سهشنبه 15 بهمن 1387 16:09
راستش نمی دانم از کجا شروع کنم چون من مثل توتیا یا بقیه دوستان کارم نوشتن نیست. دوست خوبم از من خواست وبلاگش را به علت نا توانی تعطیل اعلام کنم ولی من دلم میسوزد که اینجا تعطیل بشه چون تازه اینجا بعد از مدتی راه افتاده ولی خوب مشکل توتیا و در حال حاضر نا توانی بینایی او و اینکه پزشک معاجش اصلا خواندن وپای ا ینترنت...
-
Super Star and Persian TV
یکشنبه 13 بهمن 1387 00:04
خوب برنامه سوپر استار پرشین تی وی موکول شد به مرحله نهایی در دوبی در ماه مارس همزمان با نوروزو عجیب که دوست قدیمی من هم به مرحله نهایی رسید و من هنوز متحیرم براش خوشحالم و لی حس عجیبی که بر حسب تصادف کسی که میشناختی ان هم در زمان نوجوانی حالا رو صحنه سوپر استار دارد میشه حس عجیبی است
-
پرشین تی وی
جمعه 11 بهمن 1387 23:31
بهم تلفن زد و گفت تلویزین پرشین تی وی را باز کن ببین کی و می بینی با خودم گفتم بابا ولم کن دم رفتنم هست و هزار تا کار حال تلویزین را ندارم ولی با بی میلی روشن کردم و اشکهایم جاری شد عجب حکایتی دو سال پیش عید شمال رو زمین نشسته بودیم و از خاطراتمان می گفتیم از 15 سال قبل که از المان امده بودم و ایران و بهم گفت من هم...
-
یادداشتهای بلاگر
جمعه 11 بهمن 1387 23:30
بر سر دو راهی عجب اشی برای خودم پختم که باید المان برگردم و ارامشم را از خودم گرفتم دلم می خواهد بی خیال درمان و این برنامه داروویی ازمایشی بشم و وسایلم را از المان جمع کنم و برگردم ایران برای همیشه عجب گیری افتادم १५ روز دیگر باز فرودگاه باز دوری مثل کسی که مرض دارد . tutia um 8:23 PM 0 comments Jan 1 ، 2009 سفر...
-
سیب کوچولو و واق واقی
جمعه 11 بهمن 1387 22:06
یک روزوقتی علی اقا کارتنهای سیب را جا به جا می کرد یک سیب کوچولویی از روی میز قل می خوره و می افتد زیر میز سگ علی اقا که سگ عاقلی بود نگاهی به سیب کوچولومی اندازد تو اینجا چکار می کنی؟ یک سیب خوشگلی مثل تو که نباید اینجازیر میز باشه؟" „:و میگه سیب کوچولو در جواب رو به اقا سگه می گه:" نمی دانم من از روی میز...
-
بلاگ ارشیو
جمعه 11 بهمن 1387 21:54
دوستان عزیز اگر به شما سر نمیزنم و زیاد نمی نویشم نگران نشوید یک شری کارها باید انجام بدهم و گرفتاری دارم که فقط میتوانم شنبه و چهارشنبه اینجا بیایم و هم باید میل چک کنم و اینجا را نگاهی بیندازم برای همین به همه شما هم نمی توانم هم زمان سر بزنم ولی دوستتان دارم و نوشته هایم را در این دو روز با هم پست می کنم می دانید...
-
بلاگ فا
جمعه 11 بهمن 1387 21:52
وقتی هنرمندی بلای جانت می شه راستش امروز وقتی بیدار شدم بعد از شب پر از کابوس راحتتر بودم چون بالاخره دیشب راز این نفستنگیهای شبیه خونانه را کشف کرده بودم دیشب بعد از انکه خاله رفت و من و مامان شام خوردیم تصمیم گرفتم نقاشیم را کامل کنم که متوجه شدم ماده دور گیر ان مثل قبل نیس و یکدفعه مثل جرقه به مغزم خطور کرد که ان...
-
بلاگ قدیمی 2
جمعه 11 بهمن 1387 21:49
رسم عاشقی امروز چون هنوز سر حال نیستم و خانه ماندگارم تصمیم گرفتم خانه تکانی در اتاقم و وسائلم انجام بدهم و این امر باعث شد فکر خانه تکانی گذشته و خاطراتم بیفتم متوجه شدم که خیلی وقت عاشق نشدم خیلی وقت ان احساس قلقلک ته دل انگاری صد پروانه در دل ادم پرواز می کنند را نداشتم منظورم از خیلی وقت 1 سال 2 سال نیست بلکه خیلی...
-
وبلاگ قدیمی
جمعه 11 بهمن 1387 21:48
سال نو مبارک امسال گفتن تبریک برای سال جدید میلادی حوصله نمانده بخصوص که می دانی تقریبا نیم میلون انسان کیلومترها دورتر جان باختند و میلیونها بی خانمان شدند عزیزانشان را از دست دادند و تمام هستیشان حتی کره زمین مثل سابق نیست و محور ان عوض شده حالا این چه نتایجی به بار می اورد بماند خلاصه ثقریبا کن فن یکون شده بگذریم...
-
یادداشتهای چند سال قبل در ارشیو نجات داده شده
جمعه 11 بهمن 1387 19:40
14 Mars2004 شنبه دلتنگی سلام می دانین مدتی است اتفاقات ناگوار زیادی برایم افتاده از همه بدتر فوت نا گهانی پدرم ان هم زمانی که خودم برای معا لجه 4 ماه رفته بودم خار ج از ایران ادم برگرد ببینه پدرش دیگر نیست برای همین تصمیم گرفتم غم و احساساتم را با کسانی تقسیم بکنم که خودشان تصمیم می گیرند با من در تماس باشند فارسی...